بیهُده گردِ راستِ بازارِ خیال

شرح پریشانی یک ذره در کنجِ کهکشان

تبلیغات تبلیغات

نمیدونم. رندم

امروز توی یه میتی که یکی از استادای کارشناسیم برای دورهمی یهویی زده بود همینجوری جوین شدم. تجدید حس های عجیبی بود برام. ادمایی که بیش از چندین سال بود ندیده بودمشون کنار هم و توی جمعشون نبودم. از آخرین بارها هم خیلی هم خودم شرایطم عوض شده بود هم اونا. اخرین بارها پر از حس های اینسیکیور طور بودم. نمیدونم خیلی حس عجیبی بود انگار حتی جوین شدم که بگم من دیگه همون ادم نیستم. من دارم خیلی بالا میرم. هنوزم برای احیای حس های بد گذشته همش در حال اثبات خودم به خودم
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها